سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سر کوچه یتیمی

مولایم!
از این همه نامردمی خسته‌ام
خسته و دل شکسته!
می‌گفتند: کسی می‌آید!
اما نیامدی ...
دیگر خسته‌ام
خسته از بد بودن و خوب گفتن
چقدر زنده ماندن سخت است وقتی برای تو باشد و نخواهند که برای تو باشد
چقدر سخت است وقتی برای تو بخوانم، برای تو بگویم، برای تو زندگی کنم، اما
تو نیایی و من بی‌پناه
در دادگاه شهر، به اتهام دیوانگی
حکمم دهند و دورادور شهر بگردانندم و عاقلان سنگم زدنند
مولایم!
می‌خواهند که تو نباشی
می‌گویند نبودنت به نفع همه است
اصلا می‌گویند نیایی بهتر است!
اما جانم!
اگر تو نیایی مرا چه می‌شود؟
می‌گویند: افسانه‌ای بوده‌ای که من باورت کرده‌ام
اما مولای من!
می‌دانم که اینگونه نیست، هست؟
می‌دانم که به زودی می‌آیی، نمی‌آیی؟
بگو خموش شوند، که دیگر شنواییم را یارای شنیدن نیست
دیگر رسوایت هستم، رسوایت شده‌ام
بگذار هر چه می‌خواهند سنگم زنند
مولای مهربان شبگرد کوچه‌های غریبی!
آنقدر بر سر راهت می‌نشینم
تا شبی از شب‌های تنهایی
شبی که ببینی دیگر یتیمی بی‌نان شب نمانده و همه را تو نان دادی
آن شب، بر سر راهت یتیمی می‌کنم
آنقدر که بدانی به نان شبم محتاجم
آنقدر که قرص نانی برایم بیاوری
و من به پایت بیفتم
و گوشه ای از عبایت را
که بوی ردای محمد(ص) می‌دهد
ببویم و ببوسم و بر دیده نهم
می‌بینم آنروز که بر میدان شهر ایستاده‌ای
و دادخواهیمان را پاسخ می‌گویی
آنروز حتما این دیوانه‌ات را می‌بینی
دیوانه‌ای که حکمش داده‌اند و دورادور شهر می‌گردانندش و عاقلان سنگش می‌زنند
آنروز به دور تو می‌گردم
که همه سنگم می‌زنند، جز تو
می‌گویند صبر کن!
اما می‌ترسم، می‌ترسم از این که در این نامردمی‌ها، صبر نیز بر من خیانت کند.
بر سر کوچه یتیمی می‌نشینم
مولایم!
یتیمی بی‌نان مانده، نمی‌آیی؟

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


غریب الغربا

من تا امروز فکر می‌کردم فقط امام رضا علیه السلام است که غریب الغرباست!
آقای من، مهدی جان، ‌قربان تو که امروز چه زیبا مرا روشن ساختی.
آری راست گفتی، حضرت رضا که غریب نبود، در میان این همه دلداده و عاشق.
مردمان این سرا همه از تبار سلمانند، بله، همان سلمان که از شما اهل بیت بود!
مگر می‌شد که رضا در میان این همه جان نثار و قدردان غریب باشد؟
نه، رضا به خانه‌ی سلمان آمده است.
و دیدی که ما چشم و دل را به قدومش فرش کردیم.
و همه یکصدا می‌گریستیم و می‌خواندیم که: کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست!
آری رضا غریب نیست، آشنای آشناست!
و راست گفتی که حسین غریب الغربا بود.
او را به میهمانی خواندند، اما گلوی خشکیده‌ی میهمان را در میان راه، به خونش سیراب کردند.
آنان غریبه نبودند، همه عرب بودند و بالاخره دور و نزدیک با حسین نسبتی داشتند!
لااقل روزی نان و نمک سفره‌ی پدرش را خورده بودند.
حسین در میان آشنایان خود غریب بود. آری او غریب الغرباست.

أَلسَّلامُ عَلی خامِسِ أَصْحابِ الْکِسْآءِ  ، سلام بر پنجمینِ اصحابِ کساء
أَلسَّلامُ عَلی غَریبِ الْغُرَبآءِ ، سلام بر غریبِ غریبان
أَلسَّلامُ عَلی شَهیدِ الشُّهَدآءِ ، سلام بر شهیدِ شهیدان
أَلسَّلامُ عَلی قَتیلِ الاَْدْعِیآءِ ، سلام بر مقتولِ دشمنان
أَلسَّلامُ عَلی ساکِنِ کَرْبَلآءَ ، سلام بر ساکنِ کربلاء

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


ما منتظر تو نیستیم آقا جان

برای خودش ابهتی داشت. رئیس کاروان بود. چند سال پیش یوسف را بر سر راهش یافته و او را به عنوان برده فروخته بود. یوسف فروشی! چه جرم بزرگی. اما او یوسف را نمی‌شناخت، پس از آنکه فهمید ولی خدا را فروخته تمام تلاش خود را کرد تا اشتباه خود را جبران کند، اما دیر شده بود. پس در مصر ماند. چندین سال به انتظار نشست و به دنبال یوسف گشت. روزها و شب‌ها انتظار می‌کشید و در داغ حسرت می‌سوخت. کم جرمی نبود. او ولی خدا را فروخته بود. انتظار، انتظار، انتظار... اما او از انتظار خسته نمی‌شد.
انتظار سخت است، اما او دیگر تنها نمی‌خواست خطای خود را جبران کند، بلکه دل کندن از یوسف برایش گران بود. دیگر سراپا عشق و انتظار شده بود.
پس از چندین سال شخصی پیام او را برای یوسف می‌برد و انتظار پایان می‌یابد.
این همه شیرینی اجر صبری است کز آن شاخ نباتش دادند.
یوسف نه تنها او را می‌بخشد، بلکه او را به عنوان یکی از نزدیکترین یاران و سرداران خود انتخاب می‌کند.
سالهای انتظار او را به خوبی ساخته است. او اکنون دیگر قدر ولی خدا را به خوبی می‌داند.
مالک را می گویم. تجلی یک منتظر واقعی، که اگر چه گناهکار است ولی از جرم خود برگشته و سالهای سال درغربت، به انتظار یوسف نشسته است.
از سرگذشت مالک درسهای بزرگی می‌توان گرفت. درس انتظار واقعی و سازنده و اینکه اگر از گناهانت برگردی و منتظر واقعی باشی و در زمان غیبت سختی‌ها را تحمل کنی، امید است که از سرداران ولی خدا باشی. 
راستی... اکنون چند نفر چون مالک منتظر آقا هستند؟ مالک یوسف را نمی‌شناخت و فروخت، اما ما تا کنون چند بار ولی خدا را با اینکه می شناسیم فروخ....
مالک خانه و زندگی و کاروان و آسایشش را کنار نهاد و چندین سال در غربت انتظار کشید. اما ما حتی یک لحظه هم آسایش خود را ...
ما حتی یک لحظه هم برای تو مالک نبوده‌ایم، حتی یک لحظه....
ما منتظر تو نیستیم آقا جان
تنها همه انتظار داریم از تو

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


شکوائیه فراق

سیاه روتر از آنم که جرات کنم به سپیدارها نزدیک شوم، بی مایه تر از آنم که داراییم کفاف خریدن یک شاخه لبخند را برای لبانت بدهد. دلم هر جایی تر از آن است که بتواند شبی، ساعتی یا حتی به قدر چند جمله ای با تو خلوت کند.
چرا عقب افتادم از قافله ات؟ چرا جا ماندم از کاروانت؟ چه شد که تا به خود جنبیدم، وسط صحرا زمین گیر خفت خود شدم و دیگر از تو حتی سوسویی هم پیدا نبود؟
تقصیر که بود؟

باز هم این منم که اشکم بی بهره از اضطرار است و ضجه ام خالی از اصرار! زیرا نمی شود گداختگی دلی به چشمت بیاید اما قدمی برای تسلایش برنداری، نمی شود تب و تاب را و پریشانی را ببینی و برای  دستگیری، پا پیش ننهی، نمی شود سرانگشتی به ضریح توسلت، دخیل بزند و تو از گره گشایی دریغ کنی!...  تو داری شبانه، گوشه گوشه این دریای توفانی را می کاوی.
بادبان‌هایی به بلندای قامتت افراشته و هزاران  ریسمان ناگسستنی برای نجات آویخته ای و پیشانیت تا به بیکران ها می تابد، اما باید دست غریق هم از میان گرداب بیرون آمده باشد تا تو خودت را برسانی  و بیرونش بکشی!
اگر تو را فراموش کرده باشد، حق داری سراغش را نگیری و بگذاری بازیچه التهاب امواج شود، حق داری!...

ولی بیا و به حق آن نان و نمکی که سر سفره کرامتت خورده‌ام، لحظه ای از این غفلت زدگی من درگذر تا  برایت بگویم: وقتی آدم دارد غرق می شود، اضطراب، فریادش را در گلو خفه می کند!
کسی که یک عمر در عرشه کشتی تو زیسته و به ناز و نعمت عاطفه ات خو کرده، وقتی ببیند خودش با پای خودش به میان ورطه پریده، واقعاً رویش نمی شود چیزی طلب کند. حتی اگر آن خواهش، رها کردنش از  تباهی باشد، به خودش اجازه نمی دهد به تو اعتراض کند، به درگاهت شکوه کند، عریضه بنویسد یا دست تظلم بر آورد! احساس می کند مجبور است با رنجش کنار بیاید و بغضش را ته نشین حنجره اش کند و با این حال از شرح حال و روزش برای تو سر باز زند!...

اما خوب که گوش می سپارم، انگار نجوای تو از میان هیاهوی بوران، حرف دیگری دارد! تو می گویی: "می دانم که زلال دلبستگی ات به من را گل آلود کرده ای، خبر دارم موریانه‌های نافرمانی چه بر سر کلبه سر سپردگی‌ات آورده اند، از هر طپش و ضربانی که قلبت دارد، قصه کسالت و یاست را شنیده ام. اما آخرش چه؟ مگر غیر از خانه من پناهگاهی پیدا می کنی؟ مگر جز من کسی هست که زیر سایه اش، آوارگی‌ات را از یاد ببری؟ مگر نزدیک تر از من عزیزی پیدا می کنی یا دلسوزتر از من، رفیقی را می شناسی؟ مگر نمی دانی که من سرچشمه حیاتم و هر چه سوای من سراب مردگی است؟ پس چه می گویی؟! دست بر دست نهادن و به من  پناهنده نشدن چه فایده ای برایت دارد؟...

بیا برای یک بار هم که شده، دلت را به دریای مهر من بزن و همه آن  چه تاکنون کرده ای به کناری بگذار و بی آن که به گذشته ات فکر کنی، از ژرفای ضمیرت مرا بخوان! آن وقت می بینی که همان دم، سبکبال در آسمان آغوشم پروازت می دهم و تو می توانی  تا همان قله های بی ابر، دیده در دیده من اوج بگیری..." 

   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


اس ام اس عاشقانه

گر کسی را دوست داری ، به او بگو ، زیرا قلبها معمولا با کلماتی که ناگفته می مانند ، می شکنند . (جرج آلن)
 

سعی کن مثل خورشید زیاد نور ندی ، چون همه از نورت استفاده می کنن ولی اصلا نگات نمی کنن ، سعی کن مثل ستاره کم نور بدی تا همه تو خلوت شباشون دنبالت بگردن .
 

انسان بودن یعنی اینکه وقتی با کسی مشتاقانه کوهی رو بالا رفتی اما رو قله حس کردی که ازش بی نیاز شدی یادت نره که اون پایین چقدر بهش نیاز داشتی .
 

ای همه هستی من از دنیا و سرنوشت ، قد تموم هستی و سرنوشت های آدمای دنیا دوست دارم .

 

گلی دارم که تو گلها غریبه / نه نارنجه و نه لیمو و نه سیبه

گلی دارم به دست کس نمیدم ، خریدم گوهری و پس نمیدم

 

گل فرستادم ، تو بو کن ، اگر رفتم تو با گل گفتگو کن

اگر مردم فدای تار مویت ، اگر ماندم ، که باز آیم به سویت

 

حمد میگویم خدای مهربان / خالق و سازنده این مکان

آفریده این زمین و آسمان / کائنات و جمله موجود آن


اس ام اس عاشقانه

اگر در جریان رودخانه صبرت ضعیف باشد هر تکه چوبی مانعی عظیم بر سر راهت خواهد شد.

If you won"t be patient in the flow of river, every driftwood will be a
huge problem for you.

---------------------------------------

آن
که امروز را از دست می دهد ! فردا را نخواهد یافت.

هیچ روزی از امروز با
ارزش تر نیست

Who looses today, won"t find tomorrow

There is
nothing important as today.

---------------------------------------

چنان باش که بتوانی به هر
کس بگویی مثل من رفتار کن

Try to be one that you can tell all: be as me.

---------------------------------------

یک ضرب المثل امریکای هست
که میگه مشکل که به وجود اومد بگرد راه حلش را پیدا کن نگرد دنبال این که چرا بوجود
اومد.

There is an American proverb that says: If you face a problem try
to find the solution not the reason.

---------------------------------------

انسان هر چه بالاتر برود
احتمال دیده شدن وصله ی شلوارش بیشتر می شود (( ادیسون ))

Whatever human
rise his trousers inset will be seen more.

---------------------------------------

هنگامی که درگیر یک رسوایی
می شوی ، در می یابی دوستان واقعی ات چه کسانی هستند .(( الیزابت تیلور ))

When you catch in a calumny, you know your real friends.

---------------------------------------

عشق عینک سبزی است که با
آن انسان کاه را یونجه می‌بیند .(( مارک تواین ))

Love is a green glass
that you see the chaff as alfalfa with it.

---------------------------------------

من نمیگویم هرگز نباید در
نگاه اول عاشق شد اما اعتقاد دارم باید برای بار دوم هم نگاه کرد .(( ویکتور هوگو
))

I don"t say don"t fall in love in first glance but I believe that you
should glance for the second time.

---------------------------------------

هرگز به احساساتی که در
اولین بر خورد از کسی پیدا می کنید نسنجیده اعتماد نکنید .(( آناتول فرانس ))

Don"t believe your sense of first meeting never.


اس ان اس عاشقانه

صفای اشک آهم داده این عشق/دل دور از گنا هم داده این عشق/دو چشمونت یه شب آتش به جون زد/خیال کردم پناهم داده این عشق 

چون غنچه  گل قرا به پرداز شود/نرگس به هوای می قدح ساز شود/فارغ دل آن کسی که ماند حباب/هم در سر میخانه سر انداز شود

آن کیست که بی‌جرم و گنه زیست؟ بگوبی‌جرم و گناه در جهان کیست؟بگومن بد کنم و تو بد مکافات کنی پس فرق میان من توچیست؟ بگو 

چنان عاشق چنان دیوونه حالم/که می خوام از تو و از دل بنالم/هنوزم با همین دیوونه حالیم/یه رنگم، صادقم، صافم، زلالم

ای مایه‌ی اصل شادمانی غم تو/خوشتر ز حیات جاودانی غم تو/از حسن تو رازها به گوش دل من/گوید به زبان بی‌زبانی غم تو   

بی تو گلشن چو زندونه به چشمم/گلستون آذر ستون به چشمم/بی تو آرام و عمر زندگانی/همه خواب پریشونه به چشمم

بابا طاهر

غم عشقت ز گنج رایگان به/وصال تو ز عمر جاودان به/کفی از خاک کویت در حقیقت/خدا دونه که از ملک جهان به   

وقت سحر است خیز توای مایه ناز/نر مک نرمک باده خورو چنگ نواز/کانان که به جایند نپایند بسی/وآنان که شدند کس نمی آید باز

خیام

گر بر فلکم دست بدی چون یزدان/برداشتمی من این فلک را ز میان /از نو فلکی دگر چنان ساختمی/کازاده بکام دل رسیدی آسان

خیام  

اگر خواهم غم دل با تو گویم جا نمی یابم/اگر جایی پیدا کنم تو را تنها نمی یابم/اگر جایی کنم پیدا تو را تنها یابم/ز شادی دست و پا گم می کنم خود را نمی یابم

جهان بی‌وفا زندان ما بی/گل غم قسمت دامان ما بی/غم یعقوب و محنت‌های ایوب/همه گویا نصیب جان ما بی

بابا طاهر

دلی دارم در آتش خانه کرده/میان شعله ها کاشانه کرده/دلی دارم که از شوق وصالت/وجودم را زغم ویرانه کرده 

جز نقش تو در نظر نیامد ما را/جز کوی تو رهگذر نیامد ما را /خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت/حقا که به چشم در نیامد ما را

حافظ

زخون دل به نعشت گل فشانم/کنار جسم مجروحت بمانم/زخون حنجرت گیرم وضویی/به زخم پیکرت قرآن بخوانم


عشق یعنی؟



عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن
عشق یعنی مست وبی پروا شدن
عشق یعنی سوختن یا ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن
عشق یعنی انتظار و انتظار
عشق یعنی هر چه بینی عکس یار
عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراقش سوختن
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق یعنی لحظه های ناب ناب
j-k




اس ام اس عاشقانه

عشقی که تنها با یک نگاه آغاز می شود، با شناخت سست و سست تر می شود.. اما عشقی که با شناخت آغاز می شود با هر نگاه عمیق و عمیق تر می شود.


آدم ها همه می پندارند که زنده اند. برای آنها تنها نشانه ی حیات، بخار گرم نفس هایشان است! کسی از کسی نمی پرسد: آهای فلانی! از خانه ی دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟..

 

گفتمش دل می خری؟ پرسید چند؟ گفتمش دل مال تو، تنها بخند! خنده کرد و دل ز دستانم ربود، تا به خود باز آمدم او رفته بود..

 


آن که می خواهد روزی پرواز عشق را تجربه کند، نخست باید روی پای خود ایستادن را بیاموزد، پرواز را که با پرواز آغاز نمی کنند..

 

آدما خنده هاشون همیشه از دل خوشی نیست، گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست، گاهی دل این قدر تنگ میشه که گریه هم کم میاره، یه جمله ی ساده گاهی چقدر واست غم میاره..
(با کمی تغییر)

 


در عشق حداقل قطره ای جنون هست و در جنون هم همیشه دریایی از عشق!

 

 

روزی که به دنیا اومدی بارون میومد. ولی ابری تو آسمون نبود. این فرشته ها بودن که گریه می کردن. چون یکی از اون ها کم شده بود.. (هر چند این اس ام اس رو دوست دارم اما با عرض پوزش به محضر فرشتگان عزیز، باید بگم انسان می تونه به جایی برسه که فرشته ها به گردش هم نمی رسند! پس فرشتگان عزیز، لطفا خودتونو صمیمی نگیرید و برای ما گریه نکنید، چون ما با هم فرق داریم!)


پس چشمانت چه زمان درخواهند یافت که: "نگاه، زاده ی علاقه است!.."

 

اگر می خواهی احساس ثروتمند بودن و توانگری کنی، چیزهایی را به خاطر بیاور که پول قادر به خریدن آنها نیست: با پول می توانی همسری زیبا داشته باشی اما عشقی زیبا هرگز، می توانی خانه ای مجلل داشته باشی اما آرامش هرگز، می توانی کتابخانه ای مجهز داشته باشی اما علم هرگز، می توانی تخت خوابی رویایی داشته باشی اما خواب راحت هرگز..


زندگی چون قفس است، قفسی تنگ پر از تنهایی، و چه خوب است دم غفلت آن زندان بان، و سپس بال و پر عشق گشودن، بعد از آن هم پرواز..

 به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو بنگرد و دستی را بپذیر که بازشدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد!


دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است.

 

 

چه ساده بودم
آن هنگام که می پنداشتم
ترکیدن بادکنک آبی من،
ناگوارترین حادثه ی عالم است!

قسم به عشقمون قسم همش برات دلواپسم قرارنبود اینجوری شه یهو بشی همه کسم راستی چی شد چه جوری شد اینجوری عاشقت شدم اینکه می گم تقصیر توست شاید به این خاطره که کم کنم از جرم خودم..

 

 

می دونی Love is your face یعنی چی؟ یعنی جمالتو عشقه! (عجب ترجمه ی روانی!)

 


گر نرخ بوسه را لب جانان به جان کند، حاشا که مشتری سر مویی زیان کند! (البته بستگی به جانانش داره!)

 


ز درد عشق تو با کس حکایتی که نکردم، چرا وفای تو کم شد؟ شکایتی که نکردم..

 

 

غیر از غم عشق تو ندارم غم دیگر، شادم که جز این نیست مرا همدم دیگر..



چه کسی می داند، که تو در پیله خود تنهایی؟ چه کسی می داند، که تو اکنون پی یک روزنه در فردایی؟ پیله ات را بگشای! تو به اندازه پروانه شدن خلق شدی، از برای پرواز، کِی برون خواهی رفت؟ پیله ات را بگشای..

 


بر خاک بخواب مهربان، تختی نیست، آواره شدن حکایت سختی نیست. از لغزش اشک های خود فهمیدم، لبخند همیشه راز خوشبختی نیست..

 


اکثر ما نه به خاطر یافتن فردی کامل، بلکه به خاطر کامل دیدن یک فرد نا کامل عاشق می شویم..

 

دو تا گل بگیر دستت، یکی دست راست و یکی دست چپ. ولی من گل وسطی رو بیشتر دوست دارم! (خیر الامور اوسطها..!)


اسمتو خط نزدم از دفتر خاطره هام، آخه هنوز هر جا باشی عزیزترینی تو برام..


 


اس ام اس عاشقانه

سلام به تمام دوستانی که این 2 سال تمام لطف و به من داشتند من از امروز دوباره کارمو شروع می کنم و این قول رو میدم که شرایطی ایجاد کنم که همچون گذشته بتونید اس ام اس های زیباتون رو بفرستید تا با اسم خودتون داخل سایت بذارم امروزم با تعدادی اس ام اس عاشقانه اومدم که اولیش  به سلیقه خودم میگذازم


من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم ، واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر می کشم ، منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدس ، بوسیدنت برای من تولد یک نفس چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه ، نوازش دستای دستای تو عادت ترکم نمیشه ، چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه ، نوازش دستای تو عادت ترکم نمیشه

 

دیروز رفته بودم نمایشگاه کتاب که یکدفعه یه کتاب صورتی رنگ توجهمو جلب کرد. اسمش "عشق" بود. بازش کردم دیدم نوشته: بخش نخست: صداقت..

تو مثل اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر، مثل تقدیر، مثل قسمت، مثل الماسی که هیچکس، واسه اون نذاشته قیمت..

سهم هر کسی که باشی خوش به حال روزگارش، آخه پاییز و زمستونش میشه رنگ بهارش..

ببین که چشم عاشق، داره ستاره میشماره
به انتظار چشمات، هر شب داره می باره
می خواد که فریاد بزنه که دل چه بی قراره، نمی تونه، نمیشه..
آخه عشق که صدا نداره..

 کبوترم، لانه ی من بام توست، کجا روم؟ مرغ دلم رام توست، پادشه کشور عشقم ولی، نگین انگشتری ام نام توست..
منبع: آشیان خورشید، اثر ابوالقاسم جلیلیان(مصلحی) ، نشر هاتف

اس ام اس عاشقانه شماره 6

میگن اگه میخوای تو عشقت شکست نخوری فقط یکی رو دوست داشته باش و بهش بگو تو رو بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم!

اگر همون قدر که ستاره در آسمون هست ماه بود، باز هم آسمون بدون تو سیاه بود!

عشق زائیده ی تنهایی است و تنهایی نیز زائیده ی عشق!
منبع: دفترهای خاکستری اثر دکتر علی شریعتی، نشر نگاه امروز

 

با یه قامت شکسته، با نگاهی مات و خسته، سرشو برده تو شونش، یه نفر تنها نشسته، توی تنهاییش یه درده، جای پای قلبی سرده، گل سرخی بوده اما، دیگه پژمرده و زرده، فارغ از دیروز و فرداش، غرقه تو دریای درداش، حسرتش یه عشق نابه، که وفا کنه به عهداش..
برای من که دلم چون غروب پاییز است، صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است..

ما می رویم، عشق می ماند، پس عاشق باش تا بمانی..
منبع: آشیان خورشید، اثر ابوالقاسم جلیلیان(مصلحی) ، نشر هاتف

 

امروز با هم بودن را تجربه می کنیم و شاید فردا به یاد هم بودن را، پس امروز را بیا زیبا زندگی کنیم، به حرمت خاطرات فردا!
 
میگن عاشقا عشقشون رو زیبا می بینن. این دفعه که دیدمت خیلی زیبا شده بودی. نمی دونم تو هر دفعه داری زیباتر میشی یا من عاشقتر؟!

در زمین عشقی نیست که زمینت نزند، آسمان را دریاب!

دوست دارم بمیرم و سیاه پوشت کنم، دوست ندارم بمانم و فراموشت کنم..
 
تا نباشد این جدایی ها، کس نداند قدر یاران را، کویر خشک می داند، بهای قطره باران را..
شبی پرسیدمش با بی قراری، به غیر از من کسی را دوست داری؟ دو چشمش اشک شد از شرمساری، میان گریه هایش گفت: آری!؟..

بی تو در سینه ی من دل دیگه جایی نداره، زندگی بی گل روی تو صفایی نداره، از غم دوری تو ای گل یکدونه ی من، دردی افتاده به جونم که دوایی نداره..
منبع: آشیان خورشید، اثر ابوالقاسم جلیلیان(مصلحی) ، نشر هاتف

 
خدا کند که بدانی چه قدر محتاج است، نگاه خسته ی من بر دعای چشمانت..

هر وقت حس کردی فاصله ها ما را از هم دور کرده اند به یاد خاطره های با شکوهمان بیفت. باور کن فاصله ها هیچ وقت حریف خاطره ها نمی شوند..

مژه بر هم نزن ای دوست که بادم ببرد، چون سبک تر شده ام از پر کاهی ز غمت!
منبع: آشیان خورشید، اثر ابوالقاسم جلیلیان(مصلحی) ، نشر هاتف

 
بنویس با خط الماس، رو تن نازک شیشه، که بدون نور چشمات شب من سحر نمیشه..

تو که آهسته می خوانی قنوت گریه هایت را، میان ربنای سبز دستانت دعایم کن، که محتاج دعای جمله یارانم..

some love one
some  love two
i  love one
that is you
I love you
 
عشق یعنی همه چیز را برای یک هدف دادن و به پاداشش هیچ چیز نخواستن!
منبع: دفترهای خاکستری اثر دکتر علی شریعتی، نشر نگاه امروز