سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیهوده طی کنم

در من غم بیهودگیها می زند موج

در تو غرور از توان من فزونتر

در من نیازی می کشد پیوسته فریاد

در تو گریزی می گشاید هر زمان پر

***

ای کاش در خاطر گل مهرت نمی رست

ای کاش در من آرزویت جان نمی یافت

ای کاش دست روز و شب با تار و پودش

از هر فریبی رشته عمرم نمی بافت

***

اندیشه روز و شبم پیوسته این است

((‌من بر تو بستم دل ؟

دریغ از دل که بستم

افسوس بر من، گوهر خود را فشاندم

در پای بتهائی که باید می شکستم

***

ای خاطرات روزهای گرم و شیرین

دیگر مرا با خویشتن تنها گذارید

در این غروب سرد دردانگیز پائیز

با محنتی گنگ و غریبم واگذارید

***

اینک دریغا آرزوی نقش بر آب

اینک نهال عاشقی بی برگ و بی بر

در من،

غم بیهودگیها می زند موج

در تو،

غروری از توان من فزونتر