سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست مهربانت

دلتنگی باز هم حضور سنگینش را تحمیلم میکند.

چه بنویسم از این همه روزها و لحظه هایی که به قول آینه در خود میشکنم اما غرور بغض نشکسته ام را به آهی سرد فرو مینشاند...

خسته میشوم از این همه غبار ...

دست تو ، دست مهربان و پاک و معصومت... اما کجاست؟؟؟
میترسم از من متنفر باشی...ببخش که اینقدر بی پروا سخن میگویم...
نتوانستم دوست بدارم ... اما تو را دوست میدارم ... تو را که هرگز از دست نخواهم داد...
و تو مهربانی را یادم دادی...
روحم شکسته و خستست...درست مثل جملاتم...
مثل کلماتی که در میان هق هق گریه بریده بریده میگویم...

بگذار سبک شوم...

ساعتها میگذرد ...
به خود که می آیم چشم هایم خیس خیس است...
مدتها گریه نکرده بودم...
        

باز هم میگویم   تورا هرگز از دست نخواهم داد   هرگز حتی به خدایم هم نخواهم بخشید   تو همه عمر من زندگی من عشق من هستی دختر زیبای من