سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دست مهربانت

دلتنگی باز هم حضور سنگینش را تحمیلم میکند.

چه بنویسم از این همه روزها و لحظه هایی که به قول آینه در خود میشکنم اما غرور بغض نشکسته ام را به آهی سرد فرو مینشاند...

خسته میشوم از این همه غبار ...

دست تو ، دست مهربان و پاک و معصومت... اما کجاست؟؟؟
میترسم از من متنفر باشی...ببخش که اینقدر بی پروا سخن میگویم...
نتوانستم دوست بدارم ... اما تو را دوست میدارم ... تو را که هرگز از دست نخواهم داد...
و تو مهربانی را یادم دادی...
روحم شکسته و خستست...درست مثل جملاتم...
مثل کلماتی که در میان هق هق گریه بریده بریده میگویم...

بگذار سبک شوم...

ساعتها میگذرد ...
به خود که می آیم چشم هایم خیس خیس است...
مدتها گریه نکرده بودم...
        

باز هم میگویم   تورا هرگز از دست نخواهم داد   هرگز حتی به خدایم هم نخواهم بخشید   تو همه عمر من زندگی من عشق من هستی دختر زیبای من

 


بیهوده طی کنم

در من غم بیهودگیها می زند موج

در تو غرور از توان من فزونتر

در من نیازی می کشد پیوسته فریاد

در تو گریزی می گشاید هر زمان پر

***

ای کاش در خاطر گل مهرت نمی رست

ای کاش در من آرزویت جان نمی یافت

ای کاش دست روز و شب با تار و پودش

از هر فریبی رشته عمرم نمی بافت

***

اندیشه روز و شبم پیوسته این است

((‌من بر تو بستم دل ؟

دریغ از دل که بستم

افسوس بر من، گوهر خود را فشاندم

در پای بتهائی که باید می شکستم

***

ای خاطرات روزهای گرم و شیرین

دیگر مرا با خویشتن تنها گذارید

در این غروب سرد دردانگیز پائیز

با محنتی گنگ و غریبم واگذارید

***

اینک دریغا آرزوی نقش بر آب

اینک نهال عاشقی بی برگ و بی بر

در من،

غم بیهودگیها می زند موج

در تو،

غروری از توان من فزونتر

 


مرا از تو جدایی نیست

کنار تو تنهاتر شده ام.

از تو تا به اوج تو زندگی من گسترده است

از من تا من تو گسترده ای.

با توبرخوردم به راز پرستش پیوستم .

از تو براه افتادم به جلوه رنج رسیدم .

وبا این همه ای شفاف !

وبا این همه ای شگرف !

مرا راهی از تو بدر نیست .

زمین باران را صدا میزند من ترا .

پیکرت را زنجیری دستانم میسازم تا زمان را زندانی کنم

هستی بود وزمزمه ای .

لب بود و نیایشی.

من بود وتو یی:

نماز ومحرابی


چشمک

چشمک هر ستاره ای نگاه دزدانه اوست که مرا پیغام میدهد که در زمین تنها نیستی

دوست دارم همیشه از تو بنویسم بی انکه در جستجوی قافیه ها باشم بی انکه واژه ها را انتخاب کنم دوست دارم از تو بنویسم که میدانم هنوز دوستم داری و هر سپیده دم یک سبد مهربانی از تو دریافت میکنم


سلام بچه ها

سلام سلام ای بچه ها

ای بچه های شهر ما میخوام براتون قصه بگم

قصه که نه ،درد هزارغصه بگم

یه روزی بود، روزگاری دل میدادیم به آهی،به آهی بی نوایی

آی بچه ها میدونید،اگه تنها بمونید شعر غمو میخونید

بچه های شهر من بچه های این میهن

دلم میخواد بدونید عاشق ومهربونید

اگه یکی گفت چرا ؟کی میدونه بچه ها

آره عزیزای من ،توقلب ما خداهست

لطف ومهروصفا هست

 

 

                یه روز منم بچه بودم


باز شعر..باز شعر

یه مدتیه اصلا نوشتنم نمیاد..علت اش هم نامعلومه ...بخاطر اینکه بشکنم این حس غریب رو ...دو بیت شعر می نویسم ..شاید شکست!!!الله اعلم

 

این قلب صحاب مرده.... جادو شده است

شبهای دلم هزار گیسو شده است

امروز به آینه نگاهم افتاد

انگار تمام من فقط او شده است


کودک عشق

من احب ان ینظر الی احب اهل الاءرض الی اهل السماء فلینظر الحسین . (1)
هر که دوست دارد به محبوبترین شخص روی زمین نزد آسمانیان بنگرد، به حسین نگاه کند.بوی خوش حسین جهان را پر کرد .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

در سال چهارم هجرت ، جامعه نوپای اسلامی با ولادت امام حسین علیه السلام به وجود یکی از قدسیان الهی زینت یافت .
فاطمه زهرا علیها السلام نوزاد فروزان را در قنداق زرد رنگی نزد سرور آفرینش (3)، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، آورد و حضرت ضمن رهنمون دخت فروغمندش به استفاده از قنداق سفید، در گوش راست نو رسیده قدسی اذان و گوش چپ اقامه خواند و جبرییل علیه السلام فرود آمد و فرمود:
خداوند متعال ترا سلام رسانده و می فرماید: از آن جا که علی برای تو چون هارون به موسی است ، نوزاد را حسین که معادل عربی نام شبیر، فرزند هارون ، است نامگذاری کن . (4)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روز هفتم ولادت ، گوسفندی را عقیقه فرمود و بعد از تراشیدن موی سر معشوق الهی ، به وزن موی او نقره (5) صدقه داد.
از آن جا که شیر فاطمه زهرا علیها السلام به جهت بیماری خشک شده بود، حسین علیه السلام را نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آورده و آن حضرت به مدت چهل روز با گذراندن انگشت مبارک ابهام و گاهی زبان مبارکش در دهان فرزند دلبندش و مکیدن او، حسین را سیر می نمود و این سبب شد که گوشت و خون حسین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بروید؛ از اینرو پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که حسین از من است و من از حسینم . (6)

1-بحار الانوار 43/297 و مناقب ابن شهر آشوب 4/73.
 
3-
برخی روایات دارد که اسماء، حسین علیه السلام را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آورد؛ بحار الانوار 43/238.
4-
بحار الانوار 43/241 و 238.
5-
در برخی روایات طلا نقل شده است . احقاق الحق 11/264 - 260 و کشف الغمه 2/171 و نفس ‍ المهموم شعرانی رحمه الله /6 و چاپ ذوی القربی /21 و بحار الانوار 43/243.
6-
مناقب ابن شهر آشوب 4/50 و تفسیر الصافی ذیل آیه 16 سوره احقاف و تفسیر البرهان 4/172 ذیل همان آیه

 

منبع: جلوه عشق (قصه های زندگی امام حسین علیه السلام )نوشتهء محمد حسین مهر آیین http://www.Ghadeer.org

 

 


درد دل ....

مولای من !
می دانم برای رهایی من از زندان تاریک گناهانم با دلی پر التماس دعا می کنی ...
می دانم  با هر بار خدایی شدنم شاد می شوی و با هر بار پاسخ مثبت من به خواهش های نفسم  ناراحت ....
مولای  غروب  غمین جمعه هایم ....
مرا از اسارت قلب در دام هواهای دنیوی برهان ....
 مرا مددی رسان تا در لحظه های خلوت ذهنم جز تو را نپویم ....
....... و در لحظه اوج اجابت جز برای آمدنت دعا نکنم ....
خودت خوب می دانی تمنای دلم به سوی دنیا زیا د شده ...
و خوب می دانی دعاهایم  برای رهایی از این بند است ...
بندی که مرا به سوی خود می کشد و اگر الطاف شما نبود !!!! ....
مولای ندبه های  پر اضطراب جمعه  ام ....
مرا با آمدن محرم به حرمت خون پاک شهدای این ماه پاک گردان و با اربعین آن به دیار یار برسان ....
الهی آمین 
                                                                          اللهم صل علی محمد و آل محمد